پيشتر ذكر اين نكته لازم به نظر ميرسد كه هدف اين نوشتار ارائهي يك راهكار به صورت مستقيم و بيپرده براي طرحهاي زيباسازي در محدودهي جديد شهر و يا بافت تاريخي فرهنگي نيست و تنها تاكيد آن بر تفاوت نگرشي است كه ميبايست براي طرح اين دو همنشين داشت.
هرگاه تفكر، تصور و يا طرحي در خصوص موجوديتي مثل شهر بر ذهن ميگذرد، ميبايست پيشتر تعريف و يا مفهوم موضوع كه در اينجا شهر است داشت و شهر را از منظر مختلف بررسي نمود. و براي اين تعريف، گزيري جز بازشناسي عوامل پيدايش و شاخصهاي محيطي براي ايجاد اين نهاد نيست. عواملي كه در وهلهي نخست براي رفع نيازهاي اصلي و اوليه و بعدتر نيازهاي ثانويه است و اينها نمودي در بسترگزيني و ايجاد فضاهاي كالبدي دارند. شهر با تفكر و مكان گزيني عدهاي كه بعدتر ساكن آن ميشوند به وجود ميآيد و آنهم نه به يك باره بلكه با گذشت زمان و با طي سلسله مراتب تكميل و تكوين. مادام كه زندگي در اين مجموعهي زيستي وجود دارد اين رشد و تكوين ادامه خواهد داشت مگر اينكه اين هسته به ناگهان بنابر دلايل اقليمي، جغرافيايي، سياسي و اجتماعي رها شود و يا از بين برود. اما شكل و نوع آن بسته به شرايطي نظير اجتماع، ارتباطات، فرهنگ، تجدد و ... تغيير ميكند. گسترشي كه ابتدا با نظمي اندامواره و ارگانيك و بيشتر متكي بر نيازها و نگرشهاي احساس شده است و بعدتر تبديل به نظمي هندسي و از پيشطرح شده ميشود. اين تغيير نظم ساختاري باعث نمودهايي متفاوت در كالبد و بعدتر حتي در نوع جريان زندگي كه در آنها جارياست ميگردد. علت، نوع و چگونگي اين تغييرِ نظم نيز نياز مبرم به بازشناسي فرهنگي ـ تاريخي دارد. در ادامه، آنچه امروز به ما ميرسد كالبد و جريان زندگياست كه تركيب يافته از هر دو قسمت كه الزاما هيچيك بر ديگري ارجحيت ندارد و يا حتي نميتوان يكي را پستتر و ديگري را برتر ديد و چه بسا با طرح و به چالش كشيدن ارزشهاي نهفته بتوان ديدگاهي متفاوت با نظر غالبِ امروز يافت. آنچه در اين اثناء مطرح ميگردد، ايجاد دانشي براي 1. هدايت اجتماعي 2. ايجاد نظم و پيوستگي معماري 3. شناخت نيازها و طرح كاربريهاي پاسخگو و ... است. اين دانش خود به شاخههاي گوناگوني در زمينهي طرحهاي برنامهريزي، طرحهاي مديريتي، طرحهاي گسترش تقسيم ميشود. نكتهي درخور توجه اين است كه با توجه به تفاوتهايي كه در نحوهي شكلگيري هر دو قسمت مطرح شد، ميبايست تفاوت در نحوهي نگرش و ارائهي طرح براي اين دو قسمت و اين دو بسترِ جريان حيات نيز وجود داشته باشد. اين حركت و اين طرح در قسمتي كه از نظمي اندامواره پيروي ميكند و علاوه بر آن حامل بارهاي فرهنگي تاريخي بزرگي براي امروزيان و آيندگان است، همواره از حساسيت و اهميتي فراتر برخوردار است. اين حساسيت از انتخاب نامي متفاوت براي اين طرحها آغاز ميشود و با ارائهي راهحلهايي متفاوت و گاه متضاد با نگرش معمول ادامه مييابد. در مواجهه با بافت تاريخي، گاه نام اين طرحها به طرحهاي صيانتي، گاه به بازپيرايي و گاه مرمت و احياء تغيير ميكند. اضافه بر آنچه نوشته شد، سخن براي تعريف، تكميل و ادامه بسيار است و مجال كم. (آمادگيِ ارائهي گفتار در جهت تكميل نوشتار در نشست آتي وجود دارد. )
در نهايت، و بدون ايجاد نظم در بيان و حتي اولويتدهي، بر نكات زير تاكيد ميكنيم:
- لزوم طرح سه تيتر اصلي و كليدي ( و شايد فلسفي) «چيستي، چرايي و چگونگي» براي بحثهاي شهري براي نيل به اهداف كاملتر.
- لزوم برخوردي فني و كارشناسانه (معماري، شهرسازي) با مقولات شهري نظير زيباسازي.
- پرهيز از نگاه به شهر به صورت يك تابلوي نقاشي و دوري از عواقب ناخوشايندي كه اين نگرش بهوجود ميآورد.
- تاكيد بر بازشناسي تاريخيـ فرهنگي شهر پيش از هر گونه ارائهي طرح.
- تاكيد بر لزوم نگاهي پيوسته به ريزپروژههاي مرتبط شهري، مثل المانهاي شهري، فضاها و عناصر خدماتي ، جدارهسازيها و بدنهها و ...
برگرفته از سایت علمی تخصصی عمران
لزوم تفاوت نگرش در طرحهای شهری میان بافت تاریخی
ارزشمند و محدودههای جدید شهر
سامان کارگر/ کارشناس ارشد مرمت
:: موضوعات مرتبط:
مدیریت شهری ,
,
:: برچسبها:
لزوم تفاوت نگرش در طرحهای شهری میان بافت تاریخی ,